من یا بیخیالی دردناک
داشتم فکر میکردم که من کیام؟!
جواب صریح و درستی پیدا نکردم...
شاید یک لیست شباهت هایی با من داشته باشه
یک لیست از کارهای نا تموم
یک لیست از علایق که توجهی بهشون نکردم
یک لیست از ...
بعد یادم افتاد واقعا چقدر کار نیمه تموم دارم، حتی بعضیهاشون دد لاین! شون داره تموم میشه و من هنوز کاملا بیخیالام.
کار های مهم که تموم کردن هر کدومشون واقعا لازمه.
یادم نمیاد از کی بیخیال شدم
اما این بیخیالی آرامشبخشی نیست، اصلا! خیلی زجر آوره اتفاقا
هر روز عقب انداختن هر کاری حتی کوچکترینشون یه بار بزرگه که دایم دارم روی دوش خودم انبارشون می کنم. الان دیگه خیلی سنگین شده. سرور ها وقتی درخواستهای زیادی بهشون برسه به جای دادن سرویس شروع میکنن به دراپ کردن کوئری ها. شده وضع من. اینقدر تلنبارشون کردم که الان به هیچ کدوم نمی رسم
پ.ن: من با برنامه قبلی شروع به نوشتن میکنم اما خودمو محدود نمیکنم به موضوع، فکرمو ول میکنم تا هرچی خواست بنویسه. به همین دلیل شاید عنوان و متن گاهی ارتباطشون نوسان کنه! :)
دوست، دوستی، رفیق و رفاقت
موضوع مهیجی برای نوشتن و حرف زدنست. داشتن کسی که بدون چشمداشت و سواستفاده به حرف آدم گوش بده -بدون اینکه دایم سعی داشته باشه که راه حل ارایه دهد- واقعا غنیمته. این تیپ موجودات رو به انقراض و کمیاب با خنده ها و حتی (حتی!) گاهی با تشرها و خشمهایشان به آدم دلگرمی میدهند.
هفته پیش دلم هوای یکی از دوستای دوره لیسانسم را کرد. چون دل بد جوری به دل راه داره اون به من زنگ زد! این هفته یه قرار گذاشتیم و بعد دو سال دیداری تاره کردیم.
خدایا این دوستان را حفظ فرما و روز به روز بر تعدادشان بیفزا
بلاخره بعد از سالها تصمیم گرفتم یک وبلاگ داشته باشم، جایی که در آن بنویسم و از نوشتن و تعامل با سایرین لذت ببرم. فیس بوک و جی پلاس و ... برای نوشتن خوبن اما کافی نیستن. وبلاگ مصداق این حرف است که هرچیزی قدیمیاش بهتر است!