آگاهی
فهمیدن سطوح مختلفی دارد
زیاد به اینکه سطح فهم آدمها چی است کار ندارم
مهم این است (از نظر من) که با بیشتر فهمیدن به آدم بد میگذرد
آدمی که آگاهی اش بیشتر باشد به همان نسبت، خواه ناخواه غمش، نمیدونم غم واژهی درستی هست یا نه!؟، بیشتر میشود
اما خب نفهمی در اکثر موارد از فهمیدن بدتر است
اکثر موارد نه همه!
اما آن هم مثل فهمیدن سطوحی دارد؛ منظورم نفهمیدن است
نفهمیدن هم سطوحی دارد
کسی که بنا به ظرفیت نمیفهمد از همه خوشبخت تر است
ظرفیت فهمیدن ندارد؛ حرجی هم بر او نیست
مصداق حرفم، که اصلا این همه آسمان ریسمان بافتم که به این برسم
بچهها هستند
دلم امروز هوس نفهمیدن بچهگانه کرد
چقدر خوشند
الکی خوش نه ها!
خوش
دلم واقعا هوس نفهمیدن کرده
(احیانا سو برداشت نشه که من خیلی میفهمم!)
(دیوانه ها هم نفهمیدنشان مثل بچه هاست، به ظرفیت مربوط می شود، شکر خدا هنوز به مرحله ای نرسیدم که هوس نفهمیدن دیوانه وار کنم!)