چرک نویس مجازی من

احوالات یک آدمیزاد

چرک نویس مجازی من

احوالات یک آدمیزاد

مشخصات بلاگ

به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل
و گر مراد نیابم به قدر وسع بکوشم

پربیننده ترین مطالب
پیوندهای روزانه

۱۵ مطلب در آبان ۱۳۹۳ ثبت شده است

می‌دانم که اشتباه می‌کنم

برایم روشن است

چه‌کنم

می‌دانم لجبازی است

ته دلم هم می‌دانم که اشتباه است

ته دلم هم از خودم ناراضی‌ام

اما

چه‌ می‌دانم

شاید تا آخرش بروم، خودم را له کنم، داغون کنم

بعد بنشینم حسرت بخورم و ماتم بگیرم

خدایا به مرا به خودم وا مگذار

  • میم شین

می‌گفت هوش هیجانی یعنی این‌که

بتوانی احساسات بد و منفی‌ات را کنترل و مدیریت کنی

همان‌موقع فهمیدم که جای من آن‌جا نیست

من مرد شنیدن حرف‌هایش نبودم

اگر یاد تو احساس منفی باشد

من عاشق تمام احساسات منفی عالم‌ام

بگذار با دکان هوش هیجانی‌شان خوش باشند

همان‌طور که چرت‌و پرت‌هایش را ادامه می‌داد

من در احساسات منفی‌ام غرق شدم

صدایش آن‌وقت مثل مراقب سر امتحان شده بود

هیچ نمی‌شنیدم چه می‌گفت

 

چند باری بغض کردم!

ولی نترکید

قلمبه شده

راه نفس کشیدنم را تنگ کرده

تو هم که عادت داشتی نفس مرا به شماره بندازی

شده مزید بر علت

  • میم شین

گفتی که به روز عجز دستت گیرم

عاجزتر از این مخواه که اکنون هستم

  • میم شین

با دست خودم

امروزم را کشتم!

 

  • میم شین

همین‌طوری یه دفه هوس شاهنامه کردم

و این بیت‌اش یادم اومد:

که گفتت برو دست رستم ببند؟!              نبندد مرا دست چرخ بلند

چقدر می‌شه این بیتو حماسی خوند و احساس غرور کرد!

بعد دبیرستان دیگه هیچ شاهنامه نخوندم

ظلم به نابغه‌ای مثل فردوسی است

حتما

  • میم شین

می‌خام این شیش هفت ساعت اضافه کاری در اینترنت رو کم کنم

اگه بشه حذف بشه که چه بهتر

  • میم شین

این کلمه را که در عنوان گذاشتم و اولین بار از جناب مستطاب شریعتمدار العالم العامل صادق زیباکلام شنیدم، برایم بسی عجیب و غریب است! می‌گفت که ما کجای کاریم! ما آن‌قدر عقب افتاده‌ایم که نگو! در حالی که روشنفکران در اروپا بحث‌ روزشان بر سر قانونی شدن یا نشدن اوتانازی (من: ها؟!) است، ما هنوز هشت‌مان گرو نه‌مان است! (نقل به مضمون)

خب پیش خودم گفتم ببینم این اوتانازی که معیار عدم عقب افتادگی است، اصلا چی هست؟

گشت و گذاری کردم و دیدم اسم بزک شده‌ی خودکشی است! به بهانه‌ی بیماری مجوز خودکشی است.

حالا یک سری انتقادات هم هست در خود اروپا؛ که مثلا با این کار انگیزه‌ی پزشکان برای درمان بیماری از بین می‌رود، پس خدا چی و غیره 

اما

آیا صرف بیماری یا یک ناتوانی به انسان اجازه می‌دهد خودش را بکشد؟ با این حساب چرا فقط ناتوانی جسمی را مد نظر گذاشته‌اند در تعریف، مگر اقسام بیماری‌ها و ضعف‌های روانی ناتوانی محسوب نمی‌شود؟! با این حساب آیا کسی هست در عالم که خوب و کامل باشد؟! آیا با این فرض همه‌ی ابناء بشر نیازمند اوتانازی نیستند! کسی نباید زنده بماند دیگر.

من بعد از آن، پیش خودم صادق (و سلفانش) را مجسم کردم در بیست سال ( یا حالا هر عددی) آینده، که می‌گفت معلوم است که ما عقب افتاده‌ایم در حالی که در اروپا بحث بر سر قانونی شدن اوتانازی به محض احساس ناتوانی است ما اینجا مشغول ... 

آیا انسان مستحق این است که این‌قدر تحقیر شود؟ چه شد که این شد؟ آیا این همانی نیست که خدا بعد از آفرینشش به خود گفت تبارک‌الله؟!

من مانده‌ام!

 مانده‌ام که، اساسا این تفکر که مرگ یک انسان، صرف نظر از گذشته‌اش و اعمالش، و صد البته خودکشی‌اش که در همه‌ی ادیان مذموم است، می‌تواند دردهای او را تسکین دهد، و راحت‌اش کند، از کدام ذهن مریضی متصاعد شده‌ است؟

از آن فکر بدتر مردمی‌اند که بدون اینکه کسی بعد از اوتانازی آمده باشد و به آنها گفته باشد

آخی! راحت شدم!

برای راحت شدن دست به چنین کاری می‌زنند

مانده‌ام که

در دنیایی که مردم برای هر اراجیفی دنبال اثبات می‌گردند چه‌طور بدون اینکه کسی به‌ آنها اثبات کرده باشد که با اوتانازی راحت می‌شوند، سعی می‌کنند با اوتانازی راحت شوند!

(این حرف‌ها خیلی وقت بود سر دلم مانده بود، مال دو سه سال پیش است؛ بهانه‌ی نوشتن‌شان خبر رادیو فردا بود که نمی‌دانم یک فردی در کدام ایالت‌شان در آمریکا بلاخره موفق به اوتانازی شد)

  • میم شین

من این آیه که خدا برای یحیی فرمود را بسیار دوست دارم: «وَ سَلامٌ عَلَیهِ یوْمَ وُلِدَ وَ یوْمَ یمُوتُ وَ یوْمَ یبْعَثُ حَیا؛  و سلام بر او آن روز که متولد شد، و آن روز که می‎میرد، و آن روز که زنده و برانگیخته می‎شود.» شنیده‌ام یحیی را شبیه حسین علیه‌السلام به شهادت رساندند. حتما این آیه برای حسین هم کاربرد دارد، راستش به یحیی و حسین علیهما‌ السلام حسودی‌ام می‌شود. چقدر دوست داشتم خدا با من هم همینطور سخن می‌گفت، آرزو که عیب نیست. لااقل آرزویش را می‌توانم بکنم. و اما بعد: 

 

به خود آمدم

کمی طول کشید تا بفهمم کیستم و کجا

آن حین که با دو دست محکم به سینه‌ام می‌زدم

 

همان‌طور که بی‌اختیار سینه می‌زدم

با خودم گفتم: من! اینجا! این‌طور سینه زدن!

نمی‌دانم چه کردی با من حسین

آن از آن سفر

این هم از این حضر

پس این‌طور برای خودت مجنون می‌تراشی!

مرا کشانده بودی آن‌جا که مجنونم کنی

 

اما هنوز هم عقلم قد نمی‌دهد، باید کمکم کنی بلکه بفهمم

باز این چه شورش است که در خلق عالم است

 

( یحیی اسم زیبایی است و برای مسیحی‌ها پرکاربرد است: جان john، که از یوحنا گرفته‌اند احتمالا. اگر می‌توانستم اسمم را انتخاب کنم یکی از گزینه‌های روی میزم یحیی می‌شد قطعا)

  • میم شین

"و فدیناه بذبح عظیم"؛ «به عوض او، ذبح عظیمی را پذیرفتیم».

چقدر سبک‌سرانه است که قوچی را در برابر اسماعیل ذبج عظیم بدانی!

اگر کمی بگردی حدیثی هست از امام رضا علیه‌السلام که چنین فرمود:

چون خداوند به حضرت ابراهیم‌ دستور داد که به جای ذبح اسماعیل قوچی که فرستاده بود، ذبح کند، ابراهیم‌ در دل آرزو کرد که کاش فرزندش اسماعیل را به دست خود قربان کرده بود و امر به ذبح قوچ به او نشده بود، تا دلش همچون دل پدری که فرزندش را ذبح کرده به درد آید و سزاوار والاترین درجات اهل ثواب که در مصائب صبر می‌کنند، بگردد.

خداوند ـ عزّوجلّ ـ به او وحی کرد که ای ابراهیم محبوب‌ترین خلق من نزد تو کیست؟ گفت: یا رب هیچ آفریده‌ای از آفریدگانت برای من محبوب‌تر از حبیبت محمّد‌ نیست.

خداوند وحی کرد که یا ابراهیم آیا او عزیزتر است یا خودت؟ پاسخ داد:او عزیزتر است.

خداوند پرسید: فرزند او برای تو عزیزتر است یا فرزند خودت؟ پاسخ داد: فرزند او.

فرمود: قربانی شدن فرزند او به‌ظلم و ناحق به دست دشمنانش بیش تر دل تو را به درد می‌آورد یا کشته شدن فرزندت به دست خودت در راه طاعت من؟ پاسخ داد: قربانی شدن او به دست دشمنانش برایم دلازارتر است.

خداوند فرمود: ای ابراهیم گروهی که گمان می‌کنند که از امّت محمّد هستند، فرزندش حسین را بعد از او از سر ظلم و عدوات می‌کشند؛ همچنان که گوسفندی را بکشند و با این کار، مستوجب غضب من می‌شوند. ابراهیم از این سخن بی‌تاب شد و دلش به درد آمد و اشک به دیدگان آورد.

خداوند بار دیگر به او وحی کرد که ای ابراهیم، جزعِ تو را بر فرزندت ـ اگر او را کشته بودی ـ با جزعت برحسین و قتل او، فدیه و معاوضه می‌کنم، و برای تو رفیع‌ترین درجاتی که ثواب صبر بر مصائب است، قرار می‌دهم، و این همان است که فرمود: وفدیناه بذبح عظیم.

  • میم شین

دوسال کمی بیشتر،

حالا مثلا 750 روز

تصور کن روی آدم خراب شود

خاطراتش

فکرهایش

برنامه‌های نا تمامش

آوارش خیلی سنگین است

زیر آوار دو سال گیر افتاده ام، سنگینی‌ اش حسابی طاقت فرساست

  • میم شین