این کلمه را که در عنوان گذاشتم و اولین بار از جناب مستطاب شریعتمدار العالم العامل صادق زیباکلام شنیدم، برایم بسی عجیب و غریب است! میگفت که ما کجای کاریم! ما آنقدر عقب افتادهایم که نگو! در حالی که روشنفکران در اروپا بحث روزشان بر سر قانونی شدن یا نشدن اوتانازی (من: ها؟!) است، ما هنوز هشتمان گرو نهمان است! (نقل به مضمون)
خب پیش خودم گفتم ببینم این اوتانازی که معیار عدم عقب افتادگی است، اصلا چی هست؟
گشت و گذاری کردم و دیدم اسم بزک شدهی خودکشی است! به بهانهی بیماری مجوز خودکشی است.
حالا یک سری انتقادات هم هست در خود اروپا؛ که مثلا با این کار انگیزهی پزشکان برای درمان بیماری از بین میرود، پس خدا چی و غیره
اما
آیا صرف بیماری یا یک ناتوانی به انسان اجازه میدهد خودش را بکشد؟ با این حساب چرا فقط ناتوانی جسمی را مد نظر گذاشتهاند در تعریف، مگر اقسام بیماریها و ضعفهای روانی ناتوانی محسوب نمیشود؟! با این حساب آیا کسی هست در عالم که خوب و کامل باشد؟! آیا با این فرض همهی ابناء بشر نیازمند اوتانازی نیستند! کسی نباید زنده بماند دیگر.
من بعد از آن، پیش خودم صادق (و سلفانش) را مجسم کردم در بیست سال ( یا حالا هر عددی) آینده، که میگفت معلوم است که ما عقب افتادهایم در حالی که در اروپا بحث بر سر قانونی شدن اوتانازی به محض احساس ناتوانی است ما اینجا مشغول ...
آیا انسان مستحق این است که اینقدر تحقیر شود؟ چه شد که این شد؟ آیا این همانی نیست که خدا بعد از آفرینشش به خود گفت تبارکالله؟!
من ماندهام!
ماندهام که، اساسا این تفکر که مرگ یک انسان، صرف نظر از گذشتهاش و اعمالش، و صد البته خودکشیاش که در همهی ادیان مذموم است، میتواند دردهای او را تسکین دهد، و راحتاش کند، از کدام ذهن مریضی متصاعد شده است؟
از آن فکر بدتر مردمیاند که بدون اینکه کسی بعد از اوتانازی آمده باشد و به آنها گفته باشد
آخی! راحت شدم!
برای راحت شدن دست به چنین کاری میزنند
ماندهام که
در دنیایی که مردم برای هر اراجیفی دنبال اثبات میگردند چهطور بدون اینکه کسی به آنها اثبات کرده باشد که با اوتانازی راحت میشوند، سعی میکنند با اوتانازی راحت شوند!
(این حرفها خیلی وقت بود سر دلم مانده بود، مال دو سه سال پیش است؛ بهانهی نوشتنشان خبر رادیو فردا بود که نمیدانم یک فردی در کدام ایالتشان در آمریکا بلاخره موفق به اوتانازی شد)